نقش شیخ صفی الدین اردبیلی در روی کارآمدن صفویان
سیدعلی حسینی
کارشناس ارشد تاریخ ایران دوره اسلامی، مدرس دانشگاه فرهنگیان پردیس
چکیده:
تشکیل دولت صفوی یکی از مهم ترین وقایع تاریخ ایران اسلامی است در واقع تکاپوهای مذهبی، سیاسی و نظامی مشایخ صفوی سبب این رویداد مهم گردید.در این میان نقش شیخ صفی الدین اردبیلی در ایجاد زمینه برای تشکیل دولت صفوی، نقشی برجسته است. وی طی سال ها ریاضت با عضویت در طریقت زاهدیه و کسب جانشینی شیخ زاهد و با تاسیس طریقت صفویه زمینه را برای کسب قدرت معنوی صفویان فراهم کرد.وی سپس با ایجاد و گسترش شبکه تبلیغاتی صفوی واعزام نمایندگان به سرزمین های اطراف و جذب پیروان بی شمار، شالوده ایی محکم به طریقت صفوی بخشید. به طوری که طریقت محلی صفوی را به نهضتی مذهبی تبدیل نمود. نفوذ فوق العاده شیخ صفی الدین در میان سلاطین و وزراء و حکام موجب نفوذ بالای اجتماعی وی وزمینه ساز قدرت یابی صفویان در آینده شد.
واژگان کلیدی: نقش، شیخ صفی الدین اردبیلی، روی کار آمدن، صفویان.
مقدمه: پس از انقراض سلسلهي ساسانيان، تشكيل دولت صفوي يكي از مهمترين حوادث تاريخ ايران است.زيرا طوفاني كه مشايخ صفوي برپا كردند سبب شد درايران دولت قدرتمندي به وجود آيد كه نه تنها به آن استقلال سياسي و وحدت جغرافيايي بخشيد،بلكه به مذهب شيعه رسميت بخشيد.
هدف این مقاله بررسی و نقش شيخ صفيالدين اردبیلی در تأسيس سلسله صفوی است.شیخ صفی الدین توانست با تاسیس طريقت صفوي و كسب قدرت معنوي زمینه را برای تشکیل دولت صفویان فراهم کند.این مقاله ابتدا به بيان زندگي شيخ صفي الدین از كودكي تا حضور در محضر مرشد كامل و كسب مقامات معنوي و رسيدن به جانشيني شيخ زاهد می پردازد.در واقع شيخ صفيالدين با رسيدن به جانشيني شيخ زاهد، نه تنها وارث طريقت زاهديه شد بلكه طريقت جديدي را به نام صفويه ايجاد كرد. اين مهمترين اقدام صفيالدين در روي كار آمدن صفويان بود. ناگفته نماند كه اين اقدام به راحتي و در مدت زمان كوتاه انجام نشد، بلكه شيخ صفي در راه تأسيس طريقت صفوي دشواريهاي زيادي را متحمل گرديد.از دیگر مطالب این مقاله بررسی علل جانشيني وي، ايجاد و گسترش شبكه تبليغاتي صفوي، جذب مريدان بيشمار و علل آن است. و در ادامه مباحث احترام سلاطين و امراء به شيخ صفيالدين و تبيين علل مذهبي، اجتماعي، سياسي، نظامي آن مورد بررسی قرار گرفته است.
دوره تأسیس طریقت صفوی:
شيخ صفيالدين اسحق اردبيلي از عرفاي نامي دوران الجايتو و ابوسعيد ايلخاني است. وي در سال ۶۵۰ هـ .ق در كلخوران اردبيل متولد شد. شيخ صفي الدین داراي سه برادر به نـامهاي: محمد، صلاح الدين رشيد و اسماعيل و يك خواهر بود. بعداً صاحب دو برادر ديگر به نامهاي يعقوب و فخرالدين يوسف گردید. صفيالدين در شش سالگي، ، پدر خويش را از دست داد و والدهاش متكفل تربيت وی گرديد.(عالم آرای صفوی، ۱۳۵۰،ص۹، ،ابدال زاهدی،۱۳۴۳،ص۱۶)
شیخ صفي الدین تـا حدودي دوران پدربزرگ خويش قطبالدين را درك كرده است و شكافي كه از زخم شمشير گرجيان بر پدربزرگش وارد شده بود، را ديده است. صفيالدين بعد از مرگ پدر تحت سرپرستي مادرش قرار گرفت. او صفي الدین را جهت آشنايي با علوم شرعي و ترك عادات كودكانه و اكتساب فضايل و كمالات صوري به مكتب فرستاد. اين كه صفي الدین تا چه اندازه از علوم رسمي بهره گرفت، معلوم نيـست. اما گفته شده كه در اين دوران قرآن را حفظ كرد و فرايض و سنن را فراگرفت، چنانكه از لغات عربي و فارسي و تركي و مغولي هم بهرهمند گشت و از اشعار و نكات و لطايف نيز استفاده برد.(زرین کوب،۱۳۶۶،صص۶۰-۶۱) گويا در اثر همين تعليمات است كه گفتهاند: «نشانههاي بزرگي آينده در دوران كودكي بر جبين او نقش بسته بود».(اسکندر بیگ منشی،۱۳۵۰،ص۲۰) به طوري كه از بـازي با كودكان دوري ميكرد و اگر با كودكان هم بازي ميشد، كودكان ديگر او را مرجع و پادشاه خويش قرار ميدادند.
صفيالدین در اين زمان در امور كشاورزي به خانوادهاش كمك ميكرد و در كنار آن به نظافت و طهارت روح ميپرداخت. وي درخوردن طعام دقت و در عبادت تلاش زيادي مينمود به طوري كه «همواره اوقـات بـا بركتش به اداي وظايف طاعات و لوازم عبادات مصروف شده تصفيه باطن خجسته ميامنش روزبروز در تزايد بود.»(خواندمیر،۱۳۷۰،ص۱۲،جنابدی،۱۳۷۰،ص۷۱) بر اثر اينگونه اعمال و عبادات بود كه خداوند حجـاب از دلش برگرفت .
صفيالدین در اين دوران رويـاهايي را ميديد كه به تعبير مـادرش حكايت از اين ميكرد كه سرانجام: صفيالدین شيخي خواهد شد كه همه عالم از تربيت و ارشاد او روشن و نوراني گردد. مريدانش بسيار و سرش به سروري خواهد كشيد. او در رويا ميديد كه فرشتگان به صورت مرغان و به شكل انسان در ميآمدند و با وي گفتگو ميكردند. گهگاه اوتاد و ابدال به او نزديك ميشدند و با اين بشارت كه به صاحب دلي خواهد رسيد و روي مراد خود را خواهد ديد و قبله اقبال و كعبهی آمال جهان خواهد شد، تسلياش ميدادند.(راجر سیوری،۱۳۶۶،ص۵)
در جستجوي مرشد كامل:
صفيالدين چون ميدانست كه «عروج بر معراج كمال بيارشاد و مرشدي صاحب حال ميسر نيست»( اسکندر بیگ منشی، ۱۳۵۰،ص۲۱) پيوسته در طلب مرشد كامل بود . وي براي يافتن مرشد در اردبيل تلاش ميكرد. ليك هيچ كس را نمييافت كه بتواند حاجتش را برآورده كند.(ابدال زاهدی،۱۳۴۳،ص۱۷)
چون مشايخ اردبيل نتوانستند شيخ را در طريق ارشاد راضي كنند، بدين جهت او در چهارده سالگي رو به شيراز نهاد چون شنيده بود كه «در شيراز مردي هست كه از كثرت رياضت كارش به جايي رسيده كه از اسرار دل و مردمان خبر ميدهد»(عالم آرای صفوی،۱۳۵۰،ص۹) بيشتر جهت فراگيري معرفت قصد سفر كرده بود. و اين مرد كسي جز شيخ نجيبالدين بزغوش نبود.۱ شيخ صفي الدین با جـامه وزي فقرا وارد شيراز شد. و وقتي شنيد شيخ نجيبالدين بزغوش مدتي قبل وفات يافته، بسيار متأسف گرديد.(ابن بزاز،۱۳۷۶،صص۹۶-۹۷)
شيخ صفي الدین در شیراز با هفتاد نفر از اوليـاء و اوتاد و عباد آشنا شد و چون حال خويش بر آنها عرضه كرد، گفتند كه حق تعالي اين مرتبه و منزلت به ما نداده است كه حالات تو را درك نمائيم. از جمله اين افراد ركنالدين بيضاوي بود كه در جواب صفيالدین گفت: «اي جوان يقين است كه به صاحب دلي خواهي رسيد و روي مراد خواهي ديد».(ابدال زاهدی،۱۳۴۳،ص۱۹)
ديگر مولانا رضيالدين المانعي بود كه مردي عالم رباني، و واعظ بالله بود. مولانا، شيخ را به تحصيل ترغيب نمود و شيخ پيش او تفسير قرآن را فراگرفت و مولانا اجـازه تفسير كلامالله را به وي داد.(واله اصفهانی،۱۳۷۲،صص۳۶-۳۷) شيخ صفيالدين نيز به حضور سعدي شيرازي رفت. شيخ ميگفت: سعدي را مردي ملول طبع يافتم كه اگر كسي سادگي روي و صباحت داشتي مجـال صحبت دادي وگرنه، نه. چون صفيالدین در سخنان سعدي و همنشيني با وي بهره نبرد و پي برد كه «سعدي از گم كرده ارشادي ندارد» بيش از دو ساعت با وي صحبت نكرد. (عالم آرای صفوی،۱۳۵۰،ص۱۰)
زماني اين نكته آشكار ميشود كه بپذيريم شيخ صفيالدین از اوان كودكي در خانه، شب و روز را به عبادت و رياضت ميگذراند و چون در نهايت زيبايي و جمال بود، پدر و مادرش وي را كمتر اجازه ميدادند كه از خانه بيرون رود.(رحیم زاده صفوی،۱۳۴۱،ص۲۱) در نتيجه چون شيخ صفي جذبه و مرتبه خويش را برتر ميديد دست ارادت به هيچيك از آن جماعت نداد. (شیروانی، ۱۳۳۹، ص۳۵، خواند میر، ۱۳۵۳، ص۴۱۴) سرانجام بعضی از اولیاء، وي را به حضور اميرعبدالله كه در رياضت و زهد و نسب مقامي عالي داشت، راهنمايي كردند.
شيخ به حضور اميرعبدالله رفت و شرح واقعات خود را بر وي عرضه كرد. اميرعبدالله ساعتي خـاموش شد و گفت: «اي پير ترك مرغ همت ما تا اينجا پرواز نكرده است اگر كشف و قدم ميخواهي و ما را از اين حال خبري نيست».(ابن بزاز، ۱۳۷۶، ص۱۰۵) مقصود از كشف حالتي است كه پس از رياضتهاي طولاني براي عارف پرهيزكار حاصل ميشود به طوري كه آنچه را بخواهد از پس ديوارهـا و مسافات دور و دراز ميتواند ببيند و به هرچه توجه كند حقيقتش بر وي كشف گردد. قدم چند معناي عرفاني دارد كه از آن جمله يكي سرعت سير است كه راههاي دراز را در دمي طي ميكند. مقصود امير عبدالله آن بوده است كه وي فقط ميتواند مريدان خويش را تا مرحله كشف و قدم راهبري كند.(رحیم زاده صفوی،۱۳۴۱،ص۲۹) شيخ صفيالدین با اندوه گفت: تدبير چيست؟ اميرعبدالله گفت: اي پير ترك از شرق تا غرب عالم كسي اين واقعه و حال تو نميتواند حل كند غير از شيخ زاهد گيلاني».(ابدال زاهدی،۱۳۴۳،ص۲۰) زيرا «او هم خود سوار است هم سوار كننده» (عالم آرای صفوی،۱۳۵۰،ص۱۰) درمان درد تو جز در شفاخانه ارشاد او نيست. جاي شيخ زاهد در گيلان اسفهبد است، و خلوت او بر لب دريا است. پس شيخ عزم مراجعت كرد.
از مريدي تا تأسيس طريقت صفوی:
شيخ صفيالدين پس از ورود به اردبيـل چون دريافت كه شيخ زاهد در هليه كران از توابع گيلان است، فوراً عزم گيلان نمود. (جنابدی، ۱۳۷۰، ص۷۳، خواندمیر، ۱۳۵۳، ص۴۱۵). ودر ماه رمضان به زاويه شيخ زاهد وارد شد. رسم شيخ زاهد اين بود كه چون به خلوت ميرفت، تا روز عيد هيچ كس را اجازه ملاقات نميداد، اما شيخ صفيالدین را به خلوت خويش برد. صفيالدین در جواب شيخ زاهد كه فرمود: اردبيلي، براي چه كاري آمدي؟ گفت: آمدهام كه توبه كنم (ابدال زاهدی،۱۳۴۳،ص۲۶) و در نزد شيخ مـس وجودم را زر سازم. صفيالدین در همان مجلس بهدست شيخ زاهد توبه كرد و تلقين ذكر گرفت. سپس شيخ زاهد بر خلاف رسم، طالبـان را جمع كرد و گفت اين آن جوان نمدپوش است كه به شما گفتم كه چهار سال در اردبيل سرگردان ميگردد. پس شيخ زاهد جامه خود را سراپا در شيخ صفيالدین پوشانيد و او را در خلوت خاص خود جاي داد.(عالم آرای صفوی،۱۳۵۱،ص۱۲) شيخ زاهد يك بار ديگر صفيالدین را در ماه رمضان اجازه داد تا احوال و وقايع خود را عرضه كند و چون صفيالدین چنين كرد شيخ زاهد مشكلات وي را حل كرد، بر شيخ صفيالدين معلوم شد كه مجموع حالات او از كشف ظاهري و باطني و معنوي بر منهج طريقت سلوك سبيلالله است و اين حالات رحماني است، نه شيطاني.(ابدال زاهدی، ۱۳۴۳، ص۲۸)
در اين ديدار شيخ زاهد وي را صفيالدين خطاب كرد و او را به مراتب بالا و مقامات سنيّه بشارت داد.(اسکندر بیگ منشی،۱۳۷۷،ص۲۲) و شيخ صفيالدین را به مريدي پذيرفت و تمام تلاش و همتش را مصروف تربيت و ترقي صفيالدين نمود. به طوری كه در اندك زماني صاحب مقامات عليه و جامع كمالات سنيه گشت(خواند میر،۱۳۵۳،ص۴۱۵)
جانشيني شيخ صفيالدین :
شيخ زاهد هنگامي كه دريافت صفيالدين صلاحيت معنوي ارشاد مريدان را دارد، اجازهی ارشاد و تربيت و تدريس را به وي بخشيد او را قائم مقام خويش در رفتن به مراغه و تربيت مردمان نمود. اما شيخ صفيالدین در قبول اين كار تواضع كرد و گفت: من چيزي نميدانم. مردمان مراغه دانشمند ميباشند و من نميتوانم با ايشان بحثي بكنم. شيخ زاهد در جواب گفت: «صفي، حق تعالي تو را به خلق نمود و فرمان حق تعالي چنين است كه تو را اجابت بايد كردن… صفي دل خوشدار كه چوگان تمامت منافقان شكستم و گوي در پيش تو انداختم به هر طرف كه خواهي گوي ميزن كه ميدان تراست. مرا نشستن در كنج ممكن بود، تو را ممكن نباشد به هر جا كه تو را دعوت كنند بايد كه اجابت كني و توبه تلقين بدهي كه اين رتبت و تربيت و مرتبه ارشاد حق تعالي به تو داد».(ابدال زاهدی،۱۳۴۳،ص۸۶)
در مراجعت صفيالدين از مراغه، به دليل موفقيت او در تربيت مردمان و ارتقاء مقام او، عدهاي نزد شيخ زاهد شروع به عيبجويي كردند و گفتند: «صفي شيخي ميكند و بر سجاده مينشيند و توبه تلقين ميدهد. شيخ زاهد گفت: من اجازه دادم ميان من و او فرقي نيست اين كار را حق تعـالي به صفي داده است و اين لبـاس هم برازنده او است پس مباركش باشد».(ابن بزاز،۱۳۷۶،ص۱۶۵) بنـابراين صفيالدين در اولين گام هم به خوبي توانست وظيفهاش را با درايت به انجام رساند و هم توانست عيب جويان را كه به مقام او حسادت ميبردند، با حمايت قاطع مرشد خويش ناكام گذارد. اين اقدام را ميتوان اولين سنگ بناي تأسيس طريقت صفويه دانست.
شيخ زاهد براي تحکیم روابطش با صفيالدين، دختر خويش بيبيفاطمه را به عقد شيخ صفي الدین در آورد و به آنها مژده داد كه فرزندانشان قائم مقام من و صفي خواهند بود. اين اقدام سبب شد بعضي از مريدان به مقام برتر صفيالدين حسادت ورزيدند و به شيخ زاهد گفتند: «اگر مسند ارشاد به شيخ صفي واگذار شود طالبان گرد او جمع ميشوند و رونق در خاندان شما از بين ميرود پس شايسته است كه فرزند خود جمالالدين را بر سرير ارشاد و سجـاده نشيني قائم مقام خود نمايد.» (واله اصفهانی، ۱۳۷۲، ص۲۹) شيخ زاهد براي وادار مخالفان به عقب نشيني ، تصميم گرفت آنها را آزمايش كند، تا همگان مرتبت صفيالدین و جمالالدين را با يكديگر مقايسه نمايند. پس گفت: هر دو را آواز ميدهيم تا شما بدانيد. پس چنين كرد. صفيالدين كه بر خلاف جمالالدين، خلوتش قريب نيم فرسنگ از شيخ زاهد فاصله داشت جواب داد و به حضور شيخ زاهد رسيد. اما از جمالالدينعلي هيچ جوابي نيامد. آنگاه شيخ رو به جماعت كرد و گفت: «آنچه مرا نظر با آن است صفي دارد و اين عطا حق تعالي و به وي داده است و حق اوست من در اين امانت خيانت نخواهم كرد.» (اسکندربیگ منشی، ۱۳۷۷، ص۲۳، واله اصفهانی، ۱۳۷۲، ص۳۰)
شيخ زاهد براي از بین رفتن مخالفتها ، دست به يك اقدام بسيار مهم زد. در موسم عيد كه مردم براي برپايي نماز جمع شده بودند، شيخ زاهد دست شيخ صفيالدین را بالا برد و در حضور مردم گفت: «جماعت اين دست من است هر كس توبه كار اوست توبه كار من است و هر كه توبه كار من است توبه كار اوست… من صفيام و صفي منم».(ابدال زاهدی،۱۳۴۳،ص۸۴) در اين زمان «جماعت اردبيليها از ذوق به سماع پرداختند. زاهد پرسيد اين چه آوازي است، گفتند جماعت اردبيليها و ديگران به سماع و شادي مشغول شدند شيخ زاهد گفت بلي حق به دست ايشان است كه طرب و شادي كنند كه روز، روز شماست».(همان)
آغاز فعاليت طريقت صفوي:
بعد از واقعه فوق صفيالدين با اجازهی شيخ زاهد به اردبيل رفت و به تلقين سـالكان طريق هدايت پرداخت و هر زمان مشتاق ديدار شيخ ميشد به گيلان آمده و اردات خويش را به وي ابراز ميكرد. البته اين رابطه متقابل بود و زماني شيخ زاهد به اردبيل ميرفت و نسبت به صفيالدین لوازم محبت و اتحـاد را به جاي ميآورد. شيخ زاهد در يك سفر ، شيخ صفي را ملزم به بر پا كردن زاويه در اردبيل نمود. بنابراين شيخ صفي الدین در زمان حيات شيخ زاهد و به دستور وي به اردبيل رفت و به ارشاد و هدايت مردم مشغول گرديد و نمايندگاني را به نواحي اطراف فرستاد و تمام توان خويش را بر ترويج و تحكيم شريعت نبوي قرار داد.(خواندمیر، ۱۳۵۳، ص۴۱۷، جنابدی، ۱۳۷۰، ص ۷۶) بنابراين دوران تأسيس، شروع تبليغ و پيشبرد فعالانهی طريقت صفوی از همين دوران آغاز شد.
علل جانشيني شيخ صفيالدين:
در این جا، پاسخ به اين سؤال ضروري است كه چرا شيخ زاهد شيخ صفيالدين را بر ديگران ترجيح و به جانشيني خويش انتخاب نمود؟ چرا شيخ زاهد عليرغم اصرار عدّهاي از خويشان و پيروان، فرزند خويش جمالالدين علي را به جانشيني انتخاب نكرد و ميراث گرانبهاي خويش را به شيخ صفيالدين واگذار كرد؟ مگر صفيالدين داراي چه ويژگيها و رفتـارها و منشهايي بود كه شيخ زاهد بر جانشيني او تأكيد و اصرار داشت.
۱- مقامات و كمالات معنوي:
مهمترين عاملي كه تاكنون روي آن تأكيد شده اين است كه شيخ صفيالدین پيوسته در انجام وظايف شرعي خويش به شدت اهتمام داشته است و به سبب كثرت رياضت و عبادت و شب زندهداريهاي مستمر «صاحب مقامات عليه و جامع كمالات سنيه» (رازی،بی تا،ص۲۵۳) گشته است. اين ويژگي يكي از عوامل بنيادي برتري شيخ صفيالدین نسبت به سايرين بود.
۲- هدايت موفقيتآميز مردم:
شيخ صفيالدین در اثر آموزشهايي كه در طول عمر خويش ديده بود به تدريج به يك هدايتگر موفق تبديل شد. وي از اين ويژگيها در انجام موفقيتآميز ماموريت محوله ، در ارشاد و تربيت مردم مراغه و جلوگيري از نفاق افراد نواحي گوناگون استفاده كرد.
۳- تقويت شيخ زاهد:
شيخ صفيالدین در تمام دوراني كه در خدمت شيخ زاهد بود، هرگز در صدد مخالفت با وي بر نيامد. وي همواره جانب مرشد خود را نگه ميداشت و سعي داشت با توجه دادن مردمان به سوي شيخ، او را تقويت نمايد.
۴- احترام به شيخ زاهد:
شيخ صفيالدین احترام زيادي براي مرشد خود قائل ميشد و چشمداشتي به مقامات و اختيارات پادشاه نداشت و تنها رضايت كامل مرشد خويش و پاس احترام او را طلب ميكرد و شيخ زاهد نيز با جانشيني صفيالدین رضايت كامل خود را به وي اعلام نمود.
۵- اطاعت كامل از مرشد خويش:
يكي از نكات مهم در روابط مريدي و مرادي شيخ صفيالدين و شيخ زاهد، اطاعت محض و بيچون و چراي شيخ صفيالدين از مراد خويش بود. اگر اين امر در شرايط نامساعد صورت پذيرد، ميتواند بيانگر عمق اعتقاد مريد به مراد خويش باشد و شيخ صفي اينگونه بود. در اين زمينه آمده است: در مراسم عيد فطر شيخ صفيالدین به دلیل دملی بزرگ در کف پایش شركت نكرد. چون شيخ زاهد متوجه عدم حضور صفيالدين گرديد، پيام داد كه بيايد. وقتي اين سخن را به صفيالدين رسانيدند به شتاب به خدمت شيخ زاهد آمد كه پاي و دمل و زحمت را فراموش كرد و شيخ زاهد نيز جواب اين اطاعتپذيري را اينگونه داد: من صفيام و صفي منم. (ابدال زاهدی، ۱۳۴۳، صص۷۳-۸۴).
۶- خدمات شيخ صفيالدين:
شيخ زاهد در زمينه خدمات صفيالدین ميگفت: «هر چه خادمان از مخدومان و غلامان از براي خواجگان و محرم از براي حرم خود به جاي آرد صفي از براي من كرده است»(ابن بزاز،۱۳۷۶،ص۱۲۵) و شيخ صفيالدین درباره خدماتش تأكيد ميكرد: رياضت و مجاهدتي كه من كشيدهام اگر بر اين طالبان زمان توزيع كنند به دوش نتوان كشيد. «اما كار ما بدان تمام نشد بلكه به خدمتها كه كردم از آن شيخ زاهد و از آن مردم هم به نفس و هم به مال و هم به جان و نظر فرمودن شيخ بدين سبب وظيفه خدمت بود كه بدان قيام نمودم».(همان،ص۱۲۵-۱۲۶)
۷- رفع عصيان عليه شيخ زاهد:
شيخ صفيالدین از توانائيهای خود در رفع عصيان عليه شيخ زاهد كه توسط گروههايي از طالبان سازماندهي شده بود، استفاده كرد. زيركي و درايت شيخ صفيالدین در رفع خطر عصيان، مقام او را نزد شيخ زاهد و اصحاب او تا آنجا بالا برد كه همگي ميگفتند: «اگر شيخ صفي به فرياد ما نميرسيد ما از جهان بيايمان ميرفتيم.» (ابن بزاز، ۱۳۷۶، ص۱۳۱).
۸- موفقيت در آزمايشها:
. شيخ زاهد در این زمینه مي گويد: «اين پسر (صفيالدين) را به هر چه بيازمودم زيادت از آن آمد گفتم: «شيخي از آن تو» گفت: من دهقانزادهاي هستم كجا لايق شيخي. گفتم: «سجاده تو را» گفت: سجاده چكنم؟ گفتم: «تلقين ذكر» گفت كجا لايقم به هر چه بيازمودم همت او بلندتر ديدم تا آنچه خواست از پيش من حاصل نكرد. سر به هيچ فرو نياورد. مباركش باد، مباركش باد».(همان،ص۱۳۳)
۹- ازدواج با بيبيفاطمه:
شيخ زاهد در اين باره ميگفت: «شيخي باشد و او مريدي صاحب كامل باشد كه به مرتبهاي برسد كه مقام شيخ از آن او باشد، شيخ دختر خود به وي دهد و از آن دختر فرزندي شود كه جاي و جاه و مقام پدر و جد او از آن او شود» (ابن بزاز، ۱۳۷۶، صص۱۷۰-۱۷۱). در نتيجه اين پيوند زناشويي شيخ زاهد، داماد توانگر و سخاوتمند خود را به يك فرمانرواي صوفي مبدل كرد كه اسباب مساعدت دنيوي وي آماده بود.
درگذشت شيخ زاهد:
شيخ زاهد بعد از تثبيت جانشيني شیخ صفیالدین به «سورمروه» از توابع شيـروان رفت. چون مرض موت بر قواي جسمـاني وي مستولي گرديد، بين مردم و اقوام شيخ در اينكه مرقد شيخ زاهد كجا باشد، اختلاف ايجاد شد. وي توسط قاصدي شيخ صفيالدین را فرا خواند تا نظر وي را بداند وي پس از حضور گفت: چون گيلان مسكن مالوف و مسقط الراس ملازمان گيلان است، اول آنكه مدفن متبرك ايشان نيز در آن مقام باشد.(جنابدی،۱۳۷۰،ص۷۷) شيخ زاهد ضمن تائيد نظر صفيالدين گفت بدون اطلاع ديگران بايد رهسپار آنجا شد. شيخ صفيالدین وي را پنهاني به سياو رود گيلان برد.(خواندمیر، ۱۳۵۳، ص۴۱۷) در مدت باقيمانده از حيات شيخ زاهد، صفي همواره در كنارش بود، تا اينكه سرانجام در سن هشتاد و پنج سالگي (۸۵) بدرود حيات گفت. مورخين سال مرگ او را ۷۰۰ هـ ق ضبط كردهاند. (قزوینی، ۱۳۶۳، ص۳۸۴۰، اسکندر بیگ منشی، ۱۳۷۷، ص۲۳) شيخ صفيالدین بنا به وصيت مرشد خويش، مراسم غسل و كفن و نماز و دفن را كاملاً به جاي آورد و آنگاه به جهت آن كه مرقدش محل زيارت مشتاقان و تجمع علاقهمندان گردد، حرمي گرد آن ساخت. (ابدال زاهدی،۱۳۴۳،ص۹۲)
اقدامات شيخ صفيالدين:
الفـ تأسيس طريقت صفوی:
شيخ صفيالدین در سال ۶۷۵ هـ .ق به گيلان رسيد و مريد شيخ زاهد گشت. او به مدت ۲۵ سال تا مرگ شيخ زاهد در ۷۰۰ هـ .ق مريد وي بود و در همين سال رسماً جانشين شيخ زاهد گرديد. در واقع این سال را بايد سالي دانست كه طريقت زاهديه جاي خود را به طريقت صفويه داد و اين اولين و مهمترين اقدام در جهت تأسيس سلسله صفويه بود.در واقع دوران جديد ترويج و پيشبرد طريقت صفوي از اين زمان آغاز شد. وي نه تنها توجه مريدان و طالبان مرشد خويش را به اردبيل جلب نمود بلكه جهت هدايت و ارشاد خلق «طوايف امم خلفاء به اطراف عالم فرستاد».(خواند میر،۱۳۵۳،ص۴۱۷)
نتيجه آن شد كه دراندك زماني از نواحي گوناگون مردم مشتاق به سوي وي روي آوردند به طوري كه ازدحام جمعيت اردبيل را در برگرفت. بنابراين صفيالدین موفق شد در اندك مدتي طريقت صوفيانه محلی صفوي را به نهضتي مذهبي تبديل نمايد كه نفوذ آن در ايران و سوريه و آسياي صغير گسترش يافت.(سیوری،۱۳۶۶،ص۸)
بـ ايجاد شبكه تبليغاتي صفویه:
سهم و نقش شيخ صفيالدین در تأسيس سلسله صفوي منحصر به ايجاد طريقت صفوي نيست، بلكه او با ايجاد و گسترش شبكه تبليغاتي صفويه شالودهاي محكم به طريقت خود بخشيد. در دوران شيخ صفيالدين بين مرشد و مريدان به خصوص براي مريداني كه در مناطق دور دست زندگي ميكردند، مبلغاني به نام «خليفه» واسطه بودند كه براي ترويج تعاليم صفويه تلاش ميكردند. اين خلفا در سرتاسر شرق ممـالك اسلامي پراكنده بودند. از جمله در «شقائق النعمانيه» از عبدالرحمن ارزنجاني مقيم آماسيه نام برده شده و نيز از پير اسماعيل، مريد شيخ صفيالدین در هند ياد كردهاند. (الشیبی، ۱۳۵۹، ص۳۷۴) هم چنين مبلغان بسيار از اين خلفا در كشورهاي جهان پراكنده بودند. به طوري كه در سرزمينهاي روم، شامات، فلسطين و مصر، مريدان فراوان طبق اصول و راه و روش و دستور شيخ صفيالدین پديد آوردند. (رحیم زاده صفوی،۱۳۴۱ٌص۹۸) گفته شده كه شيخ صفيالدین داراي دو هزار مريد صاحب كمال بود كه منازل خوف و خطر را طي نموده و در مأمن «الا ان اولياءالله لاخوف عليهم ولاهم يحزنون» آسوده بودند.(رازی، بی تا، ص۲۵۳، امیر محمود خواندمیر، ۱۳۷۰، ص۱۸) چه بسا همينها يا تعداد زيادي از اين مريدان صاحب كمال در شمار خلفاي وي در مناطق مختلف جهان بودند كه شبكهی تبليغاتي شيخ صفيالدین را تشكيل ميدادند.
جـ جذب پيروان و مريدان بيشمار:
بر اثر فعّاليت اين نمايندگان، مريدان شيخ صفيالدین در نقاط گوناگون ايران و جهان از جمله آذربايجان و مغرب ايران، اصفهان، شيراز، گيلان، كردستان، شيروان، ديار بكر، آسياي صغير بلخ و بخارا پراكنده بودند.
(پیکولاسکایا ودیگران،۱۳۴۹، ص۵۰۱، هینتس، ۱۳۶۲، ص ۵) البته تعداد زيادي از اين مريدان ، تربيت يافتگان شيخ زاهد بودند كه به حلقه ياران شيخ صفي الدین پيوسته بودند. البته در بين طوايف مرزي آسيـاي صغير كه آئين تشيع، در بين آنهـا رواج داشت، معتقدان قابل ملاحظهاي برگرد خانقاه شيخ جمع شده بودند. (زرین کوب، ۱۳۷۵، ص۱۰)
در مورد تعداد مريدان شيخ صفيالدین روايات گوناگون نقل شده كه حاكي از موفقيت وي و خلفايش در ترويج و گسترش طريقت صفويه ميباشد. از جمله گفتهاند: يك بار از ولايت عراقين و آذربايجان و روم و ديار بكر و شيروان و گيلان از سـالكان و طالبان راه حق در اردبيل تجمع كردند كه تمامي معابد و مساجد و مدارس و ابواب البّر محروسه اردبيل و توابع، از آن جماعت مملو گرديد كه در هر شب پنج هزار رغيف يا گرده نان براي خلوت گزينان ترتيب مييافت در يك روايت ديگر تعداد پيروان شيخ صفي الدین با سربازان امير چوپان مقايسه شده است. بدين نحو كه امير چوپان از شيخ صفیالدین پرسيد كه لشكر ما بيشتر باشد يا مريد شيخ؟ شيخ فرمود مريد من بيشتر است و اگر قسمت كنند در مقـابله يك ترك از لشگر صد كس از مريد من باشد. امير جواب داد: حقيقت ميگويي چون من از جيحون تا مرزهاي مصر و از هرمز تا باب الابواب (دربند) كه دورترين حدود اين پادشاهي است سفر كردهام و مريدان شيخ را ديدهام.(سیوری،۱۳۶۶،ص۹) پس به نظر ميرسد اين نوشته رياض العارفين مقرون به صحت باشد كه آورده است شيخ صفيالدين «زيـاده از صد هزار كس تربيت فرمود».(هدایت،۱۳۴۴،ص۱۵۵).
عوامل گرايش مردم به شيخ صفي الدین:
با توجه به اهمّيتي كه تودهی عظيم طرفداران شيخ صفيالدین در نفوذ معنوي و سياسي وي داشتند، بايد اين سؤال را پيش كشيد كه چرا مردم نواحي گوناگون جذب شيخ صفيالدين و طريقت او شدند؟ چندين عامل در محبوبيت صفيالدين نقش داشته است.
از نظر مذهبي: چنين مينمايد كه اولين پيروانش بيشتر به آوازه زهد و كرامات و مقامات معنوي مجذوبش شده باشند. ليكن زماني كه افسانهی اين گونه مقامات معنوي و كرامات بين مردم نواحي مختلف و نيز نزد اكراد و تركمانان اطراف چادر به چادر و نقل شد معتقدان قابل ملاحظهاي بر گرد خانقاه شيخ جمع آورد.(زرین کوب،۱۳۷۵،ص۱۰)
از جنبه اجتماعي: فروتني او نسبت به اقشار مختلف مردم بر محبوبيت او افزود. وي با وجود عظمت ديني و دنيوي خود را از همه فروتر ميشمرد و در تشيیع جنازه فقرا و عيادت مريضان حاضر ميشد. وي هرگز «مَن» نميگفت و از لفظ « مُن» استفاده ميكرد. زیرا معتقد بود در مَن انانيت است. (ابن بزاز، ۱۳۷۶، صص ۹۰۸-۹۰۹) شيخ صفي رسم تواضع درويشان را كه عبارت بود از سر نهادن در قدم شيخ به شدت منع ميكرد با همه كس به تواضع رفتار ميكرد و همه را فرزند و بابا و برادر ميخواند.(زرین کوب،۱۳۶۶،۶۵) با اين همه با سلاطين و امراء تـواضعي نشـان نمي داد. يك بار به پسرش صدرالدين گفته بود: «پيش ابناي دنيا خود را فروتن نبايد كرد زيرا كه ايشان بيهوده خود را به چيزي ميگيرند و ميپندارند انسان از آنها طمع چيزي دارد».(ابن بزاز،۱۳۶۶،ص۹۱۲) اين قدرت نفس و آن تواضع، دو عامل عمده ديگري بود كه مريدان را به وي علاقمند ميساخت.
از نظر اقتصادي: ثروت شيخ صفيالدين، كه از هدايا حاميانش فراهم آمده بود، در جذب مريدان بسيار مؤثر و كارساز بود. (پژوهش دانشگاه کمبریج،۱۳۸۰،ص۱۰) به طوري كه خانقـاه او به كانوني براي اطعام فقرا و پناه ضعفا و درماندگان تبديل شد و همين نكته طريقت او را نه تنها در زمان خويش بلكه در دوران اخلافش هم چنان محل توجه محتاجان و درويشان قرار ميداد. وي در همه حال حتي در هنگام مرض موت از توجه و سفارش آنها غافل نبود و محافظت سفره فقراء و خدمت ضعفا را با تأكيد تمام سفارش ميكرد. از جمله گفتهاند: فقط در يك شب صد راس دام براي خوراك ايشان ذبح نمود. (الشیبی، ۱۳۵۹، ص۳۷۲)
از جنبه سياسی: به خاطر ارتباط مشايخ با اربـاب دولت ، عام خلق براي رهايي از مظالم حكام قدرتمند و صاحبان اقطاع ، تقرب به شيخ خانقاه و فرزندان او را وسيلهی گرهگشايي از كار خويش تلقي ميكردند. بدين گونه طي سالها با افزايش تدريجي تعداد ارادتمندان، شيخ صفيالدین و خانقاهش پناهگاه محرومان و مظلومان شد و به صورت يك نقطه اتكا روحي و اخلاقي براي عام و خاص در آمد.
حمدالله مستوفي مينويسد: «به بركت آنكه مغول را با او ارادتي تمـام است بسياري از آن قوم را از ايذاء به مردم رسانيدن باز ميدارد و اين كاري عظيم است».(مستوفی،۱۳۶۴،ص۱۰) از طرف ديگر عدم مخالفت اهل شريعت با شيخ صفيالدین، يكي ديگر از عوامل جذب مردم به خانقاه او شده بود. زيرا شيخ صفيالدين در مراعات وظايف شرعي به قدر امكان اهتمام نمود. بدين گونه در تصوف او جـايي براي عدول از ظاهر يا ابراز تمايل به باطن احكام كه عرفان بعضي از مشايخ را نزد فقها نامطلوب ميكرد، وجود نداشت و همين نكته از رموز عمدهی پيشرفت طريقت او و عدم برخورد آن با مخالفت و انكار اهل شريعت بود.(زرین کوب،۱۳۶۶،ص۶۴)
دـ احترام سلاطين و بزرگان به شيخ صفيالدین:
شيخ صفيالدين اردبيـلي در عصر خود بين ، امرا و حكام و وزرا از شخصيت و احترامي فوقالعاده برخوردار بود. سلاطيني هم چون غـازان خان، محمد خدابنده (الجاتيو) و پسرش ابوسعيد و حكامي مانند امير چوپـان، ملك اشرف و اميرحسن عموماً در كارهاي خود با پيشواي خانقاه صفويه مشورت ميكردند و راجع به مشكلات عمدهی سياسي از شيخ صفيالدين و پسرش صدرالدينموسي، راهنمايي ميخواستند (رحیم زاده صفوی،۱۳۴۱،ص۷۲) به طوري كه گفتهاند وقتي ابوسعيد به خدمت شيخ صفيالدین رسيد و وارد زاويه وي شد چون در آن زمان شيخ در خانه بود، ابوسعيد تا حضور شيخ هم چنان در زاويه ايستاده و به پاس احترام او ننشست. (ابن بزاز،۱۳۷۶،ص۹۱۰) اگر بخواهيم عظمت روحاني شيخ را به وجه اكمل نشـان دهيم، هيچ سنـدي گويـاتر از نـامههاي خواجه رشيـدالدين فضلالله وزير اعظم ايلخاني به محضر شيخ و پسرش ميراحمد نميتوانيم بيابيم.
رشيدالدين فضلالله در ابتداي نـامه به شيخ، وي را با القابي مانند، سالك مالك تحقيق كاشف اسرار قرآن، … ميخواند.وي مينويسد كه به خانقاه شيخ مقداري اجناس مانند غلات، روغن، رمه، شكر، عسل و… حواله كرده است تا در شب ميلاد پيامبرگرامي اسلام رجـال اردبيل از آن متعنم شوند و پس از پايان ضيافت براي باني خيرات دعاي خير كنند. و نيز رشيدالدين خطاب به فرزندش احمد حكمران اردبيل، سفارش ميكند تا به مردم اردبيل توجه كند و می نویسد «نوعي سازي كه جناب قطب فلك حقيقت شيخ صفي المله والدين …. از تو راضي و شاكر باشد».(براون،۱۳۶۹،ص۴۶) اين نامهها به قدر كفايت از مقام و شهرت او در نظر معاصرانش حكايت مي كند.
عوامل احترام سلاطين و بزرگان به شيخ صفيالدین:
شيخ صفيالدين نه تنها در زمان خود از احترام و نفوذ قابل توجهي بين سلاطين و حكام و وزراء برخوردار بود، بلكه اين عزت در زمان فرزندانش هم چنان محفوظ ماند.چرا شيخ صفيالدين اين گونه مورد عزت و احترام بزرگان دولتي بوده است؟ چرا بنا به گفته حمدلله مستوفي مغول را با او ارادتي تمام است؟ به نظر ميرسد عوامل گوناگون مذهبي و معنوي، اجتماعي، سياسي و نظامي موجب تكريم شيخ شده باشد.
الفـ عامل مذهبي:
يكي از عوامل تعيينكننده اين رفتار، مقامات معنوي، زهد و كرامات صفيالدين بود. تصور حكمرانان مغول از جمله امير چوپان اين بود كه شيخ با كرامات خويش ميتواند آنها را از خطر برهاند و از لحاظ معنوي مساعدتشان كند. به خاطر همين كرامات معنوي بود كه چون اعاظم سلاطين به خدمتش ميرسيدند از دهشت با فقراي مسلمين مساوات ميكردند.(جنابدی،۱۳۷۰،ص۷۹) تركان شيخ صفيالدین را زعيم معنوي خود ميدانستند و براي معرفتآموزي، فرزندان خود را نزد او ميفرستادند. بنا به گفته ابنبزاز،حكمرانـان عادات داشتند فرزندان خود را تحت سرپرستي صوفيه بار آورند تا با صفت فرمـانپذيري و حرمت صوفيه پرورده شوند. به همين مناسبت شيخ صفيالدین پادشاه اخروي لقب يافت.(الشیبی،۱۳۵۹،ص۳۷۴)
بـ عامل اجتماعی:
تنها عوامل مذهبي نبود كه بزرگان دولتي را وادار به تعظيم شيخ صفيالدین ميكرد بلكه عوامل اجتماعي نيز در اين ابراز ارادات سهم به سزايي داشت. رجال معروف عهده خواه از آن باب كه برحسب ذهنيت از جنس عوام بودند و خواه بدان جهت كه هماهنگي با روحيه عوام را وسيله تحكيم و تأمين موضع خويش ميديدند به وي اظهار ارادت ميكردند. چنانكه خواجه رشيدالدين فضلالله وزير در تقديم هدايا و نذور به خانقاه شيخ، او را وسيلهی تقرب به خدا يا كسب محبوبيت در بين بندگان خدا تلقي مي كرد و از شيخ صفي الدین درخواست دعاي خير در شب ميلاد پيامبر را مينمايد
جـ عامل سياسي:
عامل تعيينكنندهی ديگر (سياسي) ميزان پيروان و نفوذ او در بين مردم بود. زيرا وجود يك جمعيت متشكل و پر عدد و شمار، زير فرمان شيخ صفيالدین، براي ارعاب و انديشناك ساختن اوليای دولت، بسيار با اهميت بوده است. به همين منظور است كه غياثالدين وزير در جواب كساني كه نقل ميكردند شيخ صفيالدين عليه او مطالبي بيان داشته، گفت: «اگر شيخ صفيالدين بر ضد من مطالبي فرموده باشد به آن نميارزد كه من خود را به مخالفت و عناد با وي معرفي كنم تا دست كم صد هزار نفر از مريدانش از من برنجند».(رحیم زاده صفوی،۱۳۴۱،ص۲۵)
دـ عامل نظامي:
با دولت مغولي ايران علاوه بر مصر، دولت خاقان مغول دشمن بودند زيرا غازان خان و جميع مغولان ايران اسلام آورده بودند. از اين زمان است كه مغولان خود را به پشتيباني ملت ايران نيازمند ديدند، بنابراين غازانخان و اخلافش به شيخ زاهد گيلاني و صفيالدين سر سپردند و پيوسته در تعظيم خانقاه شيخ زاهد و در تكريم و ترويج شيخ صفيالدين و فرزندانش غفلت نورزيدند. در نتيجه مغولان درصدد بودند با جلب عطوفت و محبت يك شيخ متنفذ، گروه مريدان وي را به ياري خود بكشانند.
جمع بندی:
تاریخ سیاسی ایران در فاصله زمانی شیخ صفیالدین تا شاه اسماعیل مشحون از آشفتگی و فروپاشی امور بود.. زمان برای تحول آمادگی داشت و این تحول را مشایخ صفوی و در راس آن ها شیخ صفیالدین اردبیلی ایجاد کردند. شیخ صفیالدین که از دوران کودکی وبه خصوص جوانی به عبادت و ریاضت مشغول بود، موفق شد با پیدا کردن مرشد کامل به عضویت طریقت زاهدیه برسد.این زمان را باید مبداء حرکت جدی صفویان برای کسب قدرت معنوی محسوب کرد.شیخ صفیالدین توانست این قدرت را با جانشینی شیخ زاهد و تاسیس طریقت صفوی بدست آورد.این امر او را قادر ساخت ، توجه همگان را به اردبیل جلب و آن جا را به کانونی برای فعالیت های معنوی و اجتماعی تبدیل کند و با اعزام مبلغین به نقاط مختلف یک ارتباط مستمری بین مریدان و اردبیل فراهم نماید. بنابر این دوران تاسیس و شروع تبلیغ و پیشبرد فعالانه طریقت صفوی از همین جا آغاز و در دوران مشایخ بعدی صفوی منجر به تاسیس دولت صفویان گردید.
توضیحات:
- شيخ نجيبالدين بزغوش از عرفاي قرن هفتم هجري و شاگرد شيخ شهابالدين سهروردي بود و در شيراز خانقاهي ساخت. نفحات الانس، تصحيح توحيدي پور، ص ۴۷)
فهرست منابع:
۱ـ ابدال پيرزاده زاهدي، شيخحسين، سلسلهالنسب صفويه، ۱۳۴۳،چاپخانه ايرانشهر
۲ـ ابنبزاز، صفوه الصفا، مقدمه و تصحيح غلامرضا طباطبايي مجد،۱۳۷۶، تهران، انتشارات زرياب
۳ـ اسكندربيگ منشي،۱۳۷۷، تاريخ عالم آراي عباسي، به تصحيح محمد اسماعيل رضواني، تهران، دنياي كتاب
۴ـ براون، ادوارد،۱۳۶۹، تاريخ ادبيات ايران، ترجمهی بهرام مقدادي، تحشيه ضياءالدين سجادي و عبدالحسين نوابي، ج۴، تهران انتشارات مرواريد
۵ـ براون، ادوارد،۲۵۳۷، تاريخ ادبي ايران (از سعدي تا جامي)، ترجمه و حواشي علياصغر حكمت، ج۳، تهران، انتشارات اميركبير
۶ـ پژوهش دانشگاه كمبريج،۱۳۸۲، تاريخ ايران دوره صفويان، ترجمهی يعقوب آژند، تهران، انتشارات جامي
۷ـ پيكولوسكايا، ن.، پطروشفسكي و ديگران، ۱۳۴۹،تاريخ ايران از دوران باستان تا پايان سده هيجدهم، ترجمهی كريم كشاورز، ج۲، تهران، انتشارات دانشگاه تهران
۸ـ جامي، عبدالرحمن، ۱۳۷۵،نفحات الانس من حضرات القدس، به تصحيح و مقدمه و پيوست مهدي توحيديپور، تهران، انتشارات علمي
۹ـ جنابدي، ميرزابيگ،۱۳۷۸، روضه الصفويه، به كوشش غلامرضا طباطبايي مجد، تهران، بنياد موقوفات محمود افشار
۱۰ـ خواندمير، امير محمود، ۱۳۷۰،تاريخ شاه اسماعيل و شاه طهماسب صفوي (ذيل تاريخ حبيب السير)، تصحيح محمدعلي جراحي، تهران، نشر گستره
۱۱ـ خواندمير، غياثالدين بن همانالدين الحسيني،۱۳۵۳، تاريخ حبيب السير، ج۳، تهران، كتابفروشي خيام
۱۲ـ رازي، اميناحمد،بی تا، هفت اقليم، با تصحيح و تعليق جواد فاضل، ج۳، كتابفروشي علمي و ادبيه
۱۳ـ رحيمزاده صفوي، علياصغر، ۱۳۴۱، شرح جنگها و تاريخ زندگاني شاه اسماعيل، به اهتمام يوسفپور صفوي، تهران، كتابفروشي خيام
۱۴ـ زرينكوب، عبدالحسين،۱۳۶۶، دنباله جستجو در تصوف ايران، تهران، انتشارات اميركبير
۱۵ـ زرينكوب، عبدالحسين،۱۳۷۵، روزگاران ديگر (از صفويه تا عصر حاضر)، تهران، انتشارات سخن
۱۶ـ سومر، فاروق،۱۳۷۱، نقش تركان آناطولي در تشكيل و توسعه دولت صفوي، مترجمين، احسان اشراقي، محمدتقي امامي، تهران، نشر گستره
۱۷ـ سيوري، راجر،۱۳۶۶، ايران عصر صفوي، ترجمهی كامبيز عزيزي، تهران، انتشارات سحر
۱۸ـ الشيبي، كامل مصطفي،۱۳۵۹، تشيع و تصوف تا آغاز سده دوازدهم، ترجمهی عليرضا ذكاوتي قراگزلو، تهران، اميركبير
۱۹ـ شيرواني، زينالعابدين،۱۳۳۹، رياض السياحه، به تصحيح و مقابله و مقدمه اصغر حامد، تهران، ناشر كتابفروشي سعدي
۲۰ـ صفري، بابا،۱۳۵۰، اردبيل در گذرگاه تاريخ، ج۱، تهران، چاپخانه بهمن
۲۱ـ طاهري، ابوالقاسم،۱۳۴۹، تاريخ سياسي و اجتماعي ايران، از مرگ تيمور تا مرگ شاه عباس، تهران، شركت سهامي كتابهاي جيبي
۲۲ـ عالم آراي شاه اسماعيل، ۱۳۴۹،با مقدمه و تصحيح و تعليق اصغر منتظر صاحب، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب
۲۳ـ عالم آراي صفوي، ۱۳۵۰،به كوشش يدالله شكري، تهران، انتشارات بنياد فرهنگ ايران
۲۴ـ عميد، حسن،۱۳۶۳، فرهنگ فارسي عميد، ج دوم و پنجم، تهران، انتشارات اميركبير
۲۵ـ فلسفي، نصرالله،۱۳۷۵، زندگاني شاه عباس، ج ۳ و۲ و۱، تهران، انتشارات علمي
۲۶ـ قزويني، يحييبن عبدالطيف،۱۳۶۳، لبالتواريخ، انتشارات بنياد و گويا
۲۷ـ كسروي، احمد، شيخ صفي و تبارش،۱۳۷۹، تهران، انتشارات فردوسي
۲۸ـ مستوفي، حمدالله، ۱۳۶۴،تاريخ گزيده، به اهتمام عبدالحسين نوايي، تهران، انتشارات اميركبير
۲۹ـ مستوفي، حمدالله،۱۳۶۲، نزهه القلوب، به اهتمام و تصحيحگاي ليسترانج، تهران، دنياي كتاب
۳۰ـ معين، محمد،۱۳۷۱، فرهنگ فارسي، ج۵، تهران، انتشارات اميركبير
۳۱ـ موسوي اردبيلي نجفي، فخرالدين،۱۳۷۸، تاريخ اردبيل و دانشمندان، ج۱، اردبيل، انتشارات شيخ صفي
۳۲ـ واله اصفهاني، محمديوسف،۱۳۷۲، خلدبرين، به كوشش ميرهاشم محدث، تهران، بنياد موقوفات محمود افشار
۳۳ـ هدايت، رضاقليخان،۱۳۴۴، تذكره رياض العارفين، به كوشش مهرعلي گرگاني، انتشارات كتابفروشي محمودي
۳۴ـ هينتس، والتر، ۱۳۶۲، تشكيل دولت ملي در ايران، ترجمهی كيكاووس جهانداري، تهران، انتشارات خوارزمي
این مقاله در شیخ صفیالدین اردبیلی در آیینه عرفان، هنر و سیاست منتشر گردیده است.